Saturday, April 14, 2007

از 15 ارديبهشت بايد كار جديدم رو شروع كنم. با كلي گشتن و دردسر بالاخره خونه گرفتم و برگشتم اراك براي تموم كردن بقسه كارهام. با اينكه مي دونم رفتن از اراك مفيدترين كاريه كه مي تونستم بكنم خيلي افسرده و گرفته ام. سولماز هم مثل من حسابي دپرسه. وسايل و جاي مطب رو به يكي از بچه هايي كه دنبال مطب بود دادم. بعد از بيش از 2 سال مطب داري خيلي سخت بود جمع كردن وسايل و تحويل دادنشون به يه نفر ديگه. خلاصه الان در شرايط دپرشن شديد به سر مي برم. داريم وسايل خونه رو جمع مي كنيم وفكر مي كنم كه تاواخر هفته وسايل رو ببريم به خونه جديد.
قبل از امتحان هميشه مي گفتم، امتحان رو كه دادم مي شينم و فيلم هايي رو كه نديدم مي بينم. بيش از 200 تا فيلم گرفته بودم كه فرصت ديدنشون رو پيدا نكرده بودم. اما بعد از امتحان هم فرصت فيلم ديدن به اندازه اي كه مي خواستم پيش نيومد و فيلم هاي ديده نشده همچنان روي هم انبار مي شن.

Monday, April 2, 2007

چند ساليه كه سازمان ها و ارگان هاي مختلف توجه خاصي رو به امر تحقيق و پژوهش دارند و بودجه اين قسمت هرچند هنوز هم ناچيزه ولي رشد قابل توجهي داشته. بعضي جاها هم انصافا خوب كار شده مثلا در زمينه پزشكي پژوهشكده رويان ويا مراكز تحقيقاتي دانشگاه هاي شهيد بهشتي و تهران خيلي خوب كار كردند و مي كنند. اما بعضي جاها هم واقعا شده نوندوني براي يك عده آدم كه واقعا نمي دونم چند ساله كه منابع جديد رو نديدن. چون يه كارايي مي كنن كه يا سواد ندارن كه سراغ اين كارها مي رن ويا مي دونن كه كاري رو كه مي خوان انجام بدن مال 50 سال قبله ولي با نيت بالا كشيدن بودجه مي رن سراغش. از جمله اين جاها هم همين دانشگاه فكسني شهر خودمونه. چند تا طرح كه از جمله بزرگترين طرح هاي تصويب شده دانشگاه همه طرح هايي توصيفيه كه نتايجش بيش از چند دهه است كه تو كتاب هاي مرجع اومده و متأسفانه هر روز هم به تعداد اونها اضافه مي شه. متاسفانه اين قضيه چشم و هم چشمي تو دانشگاه ها و مراكز علمي هم رسوخ كردهو بعضي فكر مي كنند چون مركاكز بزرگ تحقيقاتي براي كارهاي واقعا خوب و بزرگ بودجه مي گيرن اونها هم بايد براي كارهاي عهد دقيانوسشون پول ملت رو صرف كنند. گاش يه مديريت متمركز و درست و حسابي بود كه روي نحوه هزينه اين بودجه ها نظارت مي كرد

Sunday, March 25, 2007

نمي خواستم نام چنگيز را بدانم
نمي خواستم نام نادر را بدانم
نام شاهان را
محمدِ خواجه و تيمور لنگ،
نام خفت دهندگان را نمي خواستم و
خفت چشندگان را

مي خواستم نام تو را بدانم

و تنها نامي را كه مي خواستم
ندانستم

استاد احمد شاملو

Saturday, March 24, 2007

حيرونم. خيلي حيرونم
خودمم هم نمي دونم چيكار مي خوام بكنم يا چيكار بايد بكنم.
كار درست چيه؟
نمره امتحانم خيلي خوب نمي شه. البته خيلي هم بد نشد. شايد به داخلي يا رشته هايي از اون پائين تر بخوره. تا چند ماه پيش مي گفتم به جز چند تا رشته مثل بيهوشي يا پزشكي قانوني هر چي شد مي رم، ولي الان با خودم مي گم كه رشته هاي پائين رو نزنم. با خودم مي گم بشينم براي تافل بخونم و به فكر رفتن باشم. هر لحظه يه چيزي مي ياد تو ذهنم. اصلا نمي دونم چيكار كنم. مطب رو مي خوام تعطيل كنم. چند تا پروژه تحقيقاتي برداشتم و با يه شركت دارويي هم صحبت كردم كه اگه بشه اونجا مشغول بشم و بيام تهران. قرارداد خونه تا آخر مرداده و اگه بخوام تهران خونه بگيرم به پول پيشي كه اينجا دادم نيز دارم. بعيده تا قبل از پايان قرارداد صاحب خونه پولم رو پس بده. حق هم داره. باز هم نمي دونم چيكار كنم.
واقعاً سرگشته ام. حيرونم........خدايا خودت كمكم كن

Tuesday, March 20, 2007

بيش از يك ماه قبل، چند نفر اومده بودند مطب براي اينكه برم منزلشون و پدر پيرشون رو كه مي‌گفتند حالش خيلي بده رو ويزيت كنم. حالم اصلا خوب نبود و پام هم تو آتل بود و نمي خواستم برم. اما با اصرار زيادشون رفتم. از در اتاق مريض كه رفتم تو، بوي تعفن شديدي زد تو صورتم. مريض هم يه پيرمرد حدود 80 ساله بي نهايت كاشكتيك و لاغر و بيحال و شديداً بدحال بود. فشارش هم قابل اندازه گيري نبود. بعد از معاينه اوليه بچه هاش گفتند كه پاش هم يه مقداري تغيير رنگ داده، وقتي پتو رو از رو پاش كنار زدم خشكم زد. پاي راست پيرمرد تا ناحيه كشاله رانش كاملا گانگرنه شده بود و سياه سياه بود و بوي تعفن هم به خاطر مرگ نسج پاي بيمار بود.پيرمرد نبض فمورال هم نداشت. پسراش گفتند از سياه شدن پاش از 3 روز قبل شروع شده و كم كم بالا اومده. كلي باهاشون دعوا كردم كه چرا در بردنش پيش پزشك تعلل كردند چون اگه همون روز اول مي بردنش پيش پزشك چه بسا مشكلش حل مي شد ويا نهايتا از زير زانو پاشو قطع مي كردن ولي حالا نياز به قطع كامل اندام داشت تازه اگه با اين حالش از زير عمل زنده بيرون مي اومد .
حدود 10 روز قبل به خاطر كاري كه داشتم رفته بودم همون بيمارستاني كه اون پيرمرد رو فرستاده بودم. يكي از دوستام رو كه پزشك اورژانس اونجا بود ديدم و برام گفت كه وقتي مريض رو آوردن با وضعي كه داشته آنكال جراحي و ارتوپدي هيچ كدوم زير بار مريض نمي رفتن و مي خواستن بندازنش به هم ديگه و نهايتا هم نمي دونست كه چه كسي مريض رو عمل كرده.
ديروز صبح كه اومدم مطب پسر همون پيرمرد منتظرم بود و مي خواست دوباره پدرش رو ويزيت كنم. مي گفت كه پاش رو قطع كردن و جالب اينكه از آنكال هاي اون شب بيمارستان نه جراح و نه ارتوپد هيچ كدوم حاضر نشدن مريض رو ببرن اتاق عمل و عاقبت يه ارتوپد ديگه رو زنگ زدن اومده و عملش كرده (باز خدا پدر اين يكي رو بيامرزه كه حاضر شده بياد به داد مريض برسه). مي گفت كه تا وقتي تو بيمارستان بوده خوب بوده اما بعد از اينكه آوردنش خونه روز به روز ضعيف تر شده. خلاصه باز فرستادمش بيمارستان تا براش يك رژيم تغذيه وريدي مناسب بذارن.
اما مسأاله مهم اين اين قضيه يكي فقر فرهنگيه، يعني اينكه فرد تا پاش لب گور نرسيده بود حاضر نشده بودن بيارنتش پيش پزشك و يكي ديگه سيستم افتضاح مراقبت‌هاي بهداشتيه مملكت ماست كه حتي يك آموزش خشك و خالي به همراهان بيمار براي مراقبت‌هاي بعد ار ترخيص بيمارشون ندارده بودند.
اميدوارم روزي برسه كه مسؤولان بهداشت و درمان كشور بفهمند كه به جاي كشف !!! داروي ايدز (كه تازه بعداً معلوم شد همش فيلم بوده ) و ... بهترسيتم مراقبت‌هاي بهداشتي كشور رو اصلاح كنند تا انشاءالله بعد از اون بتونيم قدم هاي بزرگ تر رو هم برداريم. به ياد داشته باشيم كه هميشه سنگ بزرگ علامت نزدنه

Thursday, February 15, 2007

امشب خيلي اتفاقي مطلبي رو ديدم كه بهت زدم كرد. تنها كاري كه مي تونم بكنم اينه كه عيناً همينجا نقلش كنم:
سكوت سنگين دولت و سازمان هاي جامعه مدني
كنشگران، خبر ويژه:1/11/85‏ محبوبه حسين زاده خبر بسيار سياه بود و نگران كننده. از سايه مرگ بر سر بيماراني خبر مي داد كه داروي ايراني كنترل و ‏درمان ايدز بر آنها آزمايش شده بود؛ همان دارويي كه وير بهداشت، درمان و آموزش پزشكي در روز هجدهم ‏شهريورماه در حاشيه برگزاري پنجاه و سومين اجلاس وزراي بهداشت كشورهاي منطقه مديترانه شرقي با ‏خوشحالي از كشف آن در ايران خبر داده بود. دارويي به ادعاي وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشكي براي ‏كنترلHIV/AIDS‏ كه بيش از هفت سال تحقيق و پژوهش را به دنبال داشته و حدود 60 مركز نيز به نوعي ‏در تحقيقات آن دخالت داشته‌اند. اما اين بار خبر روزنامه آينده نو، حاكي از وخيم شدن حال جسماني ‏مبتلايان به اچ.آي.وي/ايدز است كه تحت درمان با اين دارو قرار گرفته اند. بيماراني كه قرار بوده با مصرف ‏اين دارو، بيماري شان كنترل شود اكنون در آستانه مرگ قرار گرفته اند. در حالي كه نه خبري از پاسخگويي ‏وزيربهداشت است كه اعلام كننده خبر خوش كشف اين دارو در ايران بوده و نه سازمان انتقال خون، در اين ‏مورد پاسخي داده است و حتي خبري هم از مسئوليت مدني افراد و نظارت كارآمد سازمان هاي جامعه ‏مدني براي جلوگيري از بروز چنين فجايعي نيست؟ ‏
احمد قويدل، مدیرعامل کانون هموفیلی ایران در اين باره مي گويد:" بيشتر از پنجاه بار، اين گزارش را از ابتدا ‏خواندم و هنوز باورم نمي شود كه ممكن است چنين فاجعه تاسف باري، دوباره روي داده باشد. از اين نظر ‏مي گويم دوباره كه در انتهاي اين مطلب هم يك اشاره اي مجدد به پرونده بيماران هموفيلي شده كه به ‏نوعي نويسنده مطلب تلاش كرده گزارشي از پرونده هموفيلي هاو سازمان انتقال خون ارائه بدهد."‏
وي مي افزايد:" چبرداشت من از اين گزارش اين است كه براي تحقيق در مورد اين دارو و استفاده از آن، ‏بيماراني كه از اين دارو استفاده مي كردند، نمونه خون خود را در اختيار پزشك قرار مي دادند و پزشك هم ‏آن را در اختيار آزمايشگاه انتقال خون قرار مي داده است. متاسفانه يكي از شاخص هاي اساسي جهت ‏كنترل اثرگذاري اين دارو روي بيماران ايدز، ‏CD4‎‏( ميزان گلبول هاي سفيدخون براي تعيين وضعيت بيماري ‏ايدز) است و جواب هاي سازمان انتقال خون كاملا غلط و اشتباه بوده است و همين جواب غلط منجر به ‏تداوم درمان و در نتيجه بدتر شدن وضعيت بيماراني شده كه با اين دارو تحت درمان قرار گرفته اند. در ‏حقيقت تداوم يك درمان اشتباه حتي روي اثرگذاري اين دارو در بيماران مبتلا به ايدز تاثير منفي گذاشته ‏است."‏
قويدل ادامه مي دهد:" بخشي از موضوع اين خبر نگران كننده، كار كارشناسي است و بايد توسط پزشكان ‏و كارشناسان امر راجع به آن صحبت شود و اظهار نظر شود. ولي يك بخش از اين موضوع در حوزه اجتماعي ‏و مسئوليت مدني مي گنجد كه ما تقاطع اين موضوع با پرونده هموفيلي را در اين حوزه مي شناسيم و ‏معتقديم بايد مقررات سخت و جدي براي دادن مجوز براي مصرف اين دارو در كشور پيش بيني شود". ‏
وي مي افزايد:" بعد از خواندن اين گزارش سوالاتي در ذهنم شكل گرفت.اول اين كه آيا براي اين دارو از ‏طرف وزارت بهداشت، هيچ مجوزي صادر شده است يا خير؟ مرجع صورد پرروانه، وزارت بهداشت است و اگر ‏اين وزارتخانه پروانه اي دارد بايد در اختيار رسانه هاي عمومي قرار دهد كه اين افراد استفاده كردند. نكته ‏دوم اگر دارو بدون پروانه بوده و در مرحله آزمايش انساني قرار داشته باز هم آزمايشگاه هاي انتقال خون ‏نمي توانند آزمايشگاه اين نوع موارد باشند. بايد آزمايشگاهي اين نوع تحقيقات را انجام بدهد كه در مقابل ‏اين نوع آزمايش ها به نوعي پاسخگو باشد اين در حالي است كه در هيچ يك از وظايف مصرحه سازمان ‏انتقال خون ايران، آزمايش هاي تحقيقاتي و دارويي به عنوان مرجع پيش بيني نشده و ما تنها مرجع پيش ‏بيني شده در اين مورد، اداره كل آزمايشگاه هاي وزارت بهداشت است. و اين هم به نظر من يكي ديگر از ‏اشتباهاتي است كه اگر سازمان انتقال خون اين آزمايشات را انجام داده باشد، مرتكب جرم شده است". ‏
مديرعامل كانون هموفيلي ايران ادامه مي دهد:" اين اتفاق يك بار ديگر ضرورت ايجاد سازمان نظارت بر دارو ‏و غذا را ايجاب مي كند. اين طرح سالهاست در كميسيون بهداشت و درمان مجلس شوراس اسلامي ‏خاك مي خورد. بايد سازماني مستقل از شبكه توليد، نظارت را برعهده بگيرد در حالي كه در كشور ما ‏نظارت بر توليد مواد غذايي و دارويي توسط مسئولان فني انجام مي شود كه حقوق شان را از همان ‏شركت توليد كننده تامين مي شود و اين موضوع، ماهيت مستقل ناظرين و مسئولان فني رازير سوال مي ‏برد".‏
قويدل به نقش سازمان هاي جامعه مدني در مواجهه با اين موارد اشاره مي كند و مي گويد:" سازمان ‏هاي جامعه مدني، راه پنجم نظارت كارآمد در كشور هستند. رسيدن گزارشات به سازمان بازرسي كل ‏كشور، راه هاي متفاوتي دارد و همواره اعتقاد من اين است كه چهار راه داريم كه مي تواند به بازرسي ‏هاي سازمان بازرسي كل كشور از دستگاه ها منتهي شود. يكي اين كه گزارش مستقيمي از سوي ارگان ‏هاي قضايي، وزارت اطلاعات و ارگان هاي شبه بازرسي به سازمان بازرسي كل كشور برسد. دوم اين كه ‏مردم به صورت مستقيم به سازمان بازرسي كل كشور مراجعه كنند و راه سوم اين است كه نارضايتي از ‏سازمان هاي دولتي به درجه اي برسد كه افكار عمومي در رابطه با عملكرد اين سازمانها، فضاي انتقادي ‏جدي بوجود بياورند و راه را براي ورود سازمان بازرسي كشور به آن موسسه باز كنند. راه چهارم كه يكي از ‏ناسالم ترين راه ها محسوب مي شود و اين راه بيشتر در كشور ما جاري است باز كردن راه سازمان ‏بازرسي كل كشور بر بستر اختلاف نظرهاي جناحي، سياسي و سليقه اي است."‏
وي در ادامه توضيحات خود مي افزايد:" راه پنجم، گزارش هاي سازمان هاي غيردولتي به سازمان بازرسي ‏كل كشور است. سازمان هاي جامعه مدني مي بايست اين سازمان را به عنوان نهادي كه در سطح خود ‏وظيفه بازرسي، رسيدگي به حق مردم و جلوگيري از ضايع شدن اموال بيت المال را دارد، جدي بگيرند و ‏تلاش كنند تا با گزارش هاي خود، راهي براي نظارت كارآمد باشند. چون اين سازمان ها به صورت مستقيم ‏با حوزه هاي فعاليت سازمان ها و ارگان هاي دولتي درگير هستند يعني نيروهايي هستند كه با حوزه هاي ‏كاري سيستم هاي دولتي به صورت روزانه ارتباط دارند. از سوي ديگر ماهيت غيرانتفاعي و عام المنفه هر كدام از اين سازمان هاي غيردولتي، آسيب هاي بازرسي هاي غيركارآمد را پوشش مي دهد. به طور ‏مثال موقعيت عام المنفعه اين سازمان هاي غيردولتي، جلوي آسيب ورود سازمان بازرسي را با حب و ‏بغض و غرض ورزي هاي شخصي مي گيرد . علاوه بر اين، سازمان هاي جامعه مدني تلاش شان اين است ‏كه به حوزه هاي خودشان به صورت تخصصي بپردازند. به نظر من هم سازمان هاي جامعه مدني در بستر ‏نقد سالم نقش بسيار مهمي در اصلاح عملكرد سيستم هاي دولتي دارند و مي توانند با استفاده از ‏امكاناتي كه در سازمان بازرسي كل كشور دارد، راه نظارت كارآمد را هموار سازند." ‏
قويدل در پايان ابراز اميدواري كرد:" اميدوارم عمق ماجرايي كه در آينده نو چاپ شده، به اين شدت نباشد. ‏ما منتظر هستيم تا مسئولان به اين موضوع جواب بدهد. مسئولان درجه اول حوزه بهداشت و ‏درمان موظف هستند به اين گزارش پاسخ دهند و اگر نقصي مي بينند راسا اعلام كنند. اگر هم اين اسناد اين گزارش واقعي ‏است ، بايد در اين زمينه به مردم اطلاع رساني شود".

Saturday, January 27, 2007

بازهم تعرفه پزشكي

با اينكه خيلي وقت تلف شده دارم ولي اگه تو اين وقت كارهايي رو كه مي خوام انجام بدم استرس شديدي مي گيرم و مدام خودم رو سرزنش مي كنم كه بچه، به جاي اين كارها بشين درست رو بخون. به همين خاطره كه بيش از 9-8 ماهه كه سايت رو به روز نكردم و اينجا رو هم با اينكه تازه ثبت كردم فرصت نكردم سروساموني بهش بدم. خ.وشبختانه كمتر از 1 ماهه ديگه به امتحان مونده و بعد انشاءالله فرصت كافي براي همه كار دارم.
آقاي رئيس جمهور لطف كردن و به پيشنهاد وزارت بازرگاني لايحه اي رو به مجلس بردن كه بر اساس اون حق تعيين تعرفه پزشكان از سازمان نظام پزشكي گرفته بشه و به دولت برگرده. احتمالا مي خوان ويزيت بخش خصوصي رو هم مثل بخش دولتي (براي پزشك عمومي) همون 1490 تومان تعريف كنن. متأسفانه اين روزها انگار هيچ كس ديواري كوتاهتر از ديوار پزشك‌ها پيدا نمي‌كنه. 5% جامعه پزشكي رو كه درآمد نجومي دا رن ملاك برخورد با همه پزشك‌ها قرار دادن. قبل از فارغ التحصيلي 18 ماه انترني رو با حقوق ماهي 36000 تومان، تمام بار بيمارستان‌ها بر روي دوش دانشجويان پزشكي بود (البته مثل اينكه از سال پيش حقوق شده 80000 تومان) بعد هم 20 ماه با حقوق ماهي 38000 تومان روزي به طور متوسط 50 تا مريض براي ارتش و ... مي ديديم. بعد از سربازي كه كه بايد خودمون رو بكشيم و بخونيم تا اگه فروش سؤالات اجازه بده بتونيم دستياري قبول بشيم و تازه اونوقت بايد 4 سال ديگه شب و روز با حداقل هفته اي 96 ساعت كارماهي 250000 تومان حقوق بگيريم (البته مجردهاي بيچاره فقط 180000 تومان مي‌گيرن). تمام بار استرس و درمان بيمارستان‌هاي دولتي هم بر دوش رزيدنت هاست. در پاسخ به اعتراضشون براي پائين بودن حقوق و عدم وجود هيچ نوع بيمه اي هم مي گن كه دانشجوئيد و هميني هم كه بهتون مي ديم زياديه. اين در حاليه كه كه هيچ كجاي دنيا اوضاع به شكل ايران نيست و در كشورهايي كه ما نظام آموزش پزشكي مون رو از اون ها الگو برداري كرديم (آمريكا، انگليس، فرانسه، آلمان و ...) حقوق يك رزيدنت (دستيار تخصصي) بين دوسوم تا سه چهارم استادشه و همين امر باعث شده كه رزيدنت‌هاي اونها حتي دوره رزيدنتيشون رو تمديد هم بكنن. در واقع اون ها به رزيدنتي به عنوان يكم شغل نگاه مي كنن چون تمام بار درمان عملا بر عهده رزيدنت هاست. اما خوب اينجا ايرانه و شما در ايران بايد كار كنيد تا ديگران استفاده كنن. در حالي كه مثلا يك استاد در بخش ارتوپدي حداقل ماهي ده مليون تومان درآمد داره و حداقل 80% كارمربوط به اون درآمد رو رزيدنت مربوطه انجام داده، بايد با حقوق ماهيانه 250000 قانع باشه و صداش هم درنياد.
با اين همه هنوز تعرفه يك پزشك عمومي در بخش خصوصي 3000 تومانه و باز اين رو هم مي‌خوان كم كنن. يعني كاري كه مثلا يك آرايشگر انجام مي‌ده ارزشي تقريبا برابر با كار پزشك داره (من هروقت مي رم سلموني بايد 2000 تومن بدم) .ابا اين تفاوت كه من بعد از ديپلم 7 سال بدبختي كشيدم و حداقل 4 سال به صورت تقريباً مجاني براي دولت كار كردم.
انقادر ذهنم مشوشه كه نمي تونم راجه به ريشه هاي اين نوع برخورد با جامعه پزشكي بنويسم. انشاءالله بعد از امتحان مفصل خواهم نوشت.
پيشاپيش ايام شهادت امام حسين (ع) رو تسليت مي گم و اميدوارم عزاداريهاتون مقبول درگاه حق باشه. هرچند با اين باسطهاي جديدي كه راه افتاده ديگه چيزي به نام عزاداري و فرصت فكر كردن به فلسفه امام حسين نذاشتن. لينك يك مطلب خوب در همين مورد رو براتون مي‌ذارم.

Free Blog Counter