از 15 ارديبهشت بايد كار جديدم رو شروع كنم. با كلي گشتن و دردسر بالاخره خونه گرفتم و برگشتم اراك براي تموم كردن بقسه كارهام. با اينكه مي دونم رفتن از اراك مفيدترين كاريه كه مي تونستم بكنم خيلي افسرده و گرفته ام. سولماز هم مثل من حسابي دپرسه. وسايل و جاي مطب رو به يكي از بچه هايي كه دنبال مطب بود دادم. بعد از بيش از 2 سال مطب داري خيلي سخت بود جمع كردن وسايل و تحويل دادنشون به يه نفر ديگه. خلاصه الان در شرايط دپرشن شديد به سر مي برم. داريم وسايل خونه رو جمع مي كنيم وفكر مي كنم كه تاواخر هفته وسايل رو ببريم به خونه جديد.
قبل از امتحان هميشه مي گفتم، امتحان رو كه دادم مي شينم و فيلم هايي رو كه نديدم مي بينم. بيش از 200 تا فيلم گرفته بودم كه فرصت ديدنشون رو پيدا نكرده بودم. اما بعد از امتحان هم فرصت فيلم ديدن به اندازه اي كه مي خواستم پيش نيومد و فيلم هاي ديده نشده همچنان روي هم انبار مي شن.